لستر سیتی ، استقلال خوزستان ، جنگ نرم و چند داستان دیگر.
هر دو در شهری با فاصله از پایتخت بودند ، هر دو تیمی دسته دویی و بسیار کوچک محسوب می شدند ، یکی که رسما از دسته ی پایین تر آمده بود و آن یکی هم در پلی آف شانس آورد و سقوط نکرد ، هر دو پر بودند از جوانان بی نام و نشانی که فوتبالی ها هم صدی نودشان را نمی شناختند.
هر دو بی سر و صدا شروع کردند ، ادامه دادند و قهرمان شدند. یکی قهرمان شگفتی ساز انگلستان ، یکی قهرمان شگفتی ساز ایران.
ربط این ماجرا به جنگ نرم چیست؟ ظاهرش بی ربط است اما از زاویه ای دیگر مرتبط ترین بحث هاست در این حوزه. از معضلات فعالیت در حوزه ی جنگ نرم نا امیدی است. نا امید شدن از تغییر و اصلاح شرایط. (اینکه این تغییر و اصلاح چه سمت و سویی داشته باشد در این جا محل بحث نیست و طبیعتا هر کس با اندیشه و سلیقه ی خود یک سمت وسویی را انتخاب می کند برای انجام وظیفه اش).
نا امید می شویم از اینکه مثلا از مرکز دوریم و صدایمان را کسی نمی شنود یا مثلا حوزه ی اثرگذاریمان بسیار کوچک است یا مثلا بی نام و نشانیم و فعالیتمان بی تاثیر است. شاید همه ی این ها هم عین واقعیت باشد اما می شود این نشانه های دنیای فوتبال را دید و بی سر و صدا شروع کرد ، ادامه داد و قهرمان شد ؛ یک قهرمان شگفت انگیز.
این بیان رهبری نظام می تواند حسن ختام خوبی باشد برای این چند خط :
"در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفته اید ، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما متوجه است"